ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
رسول اکرم صلیالله علیهوآله: بردبار نیست آنکه با کسی که چارهای جز معاشرت با او ندارد به نیکی معاشرت نکند تا اینکه خداوند برای او راه نجاتی از معاشرت با وی فراهم آورد.
نهج الفصاحه ص 660، ح 2392
قصههای نسل جدید را نمیگوییم
عباس امینی: زمانی با تعدادی از متولدین دهه هفتاد حرف میزدم؛ به آنها گفتم اگر به تو یک میلیارد بدهند میروی یک نفر را خاک کنی؟ خیلی مطمئن گفت بله، گفتم یعنی اصلاً برایت مهم نیست، باز هم با اطمینان گفت نه. یعنی اینقدر آدمها تغییر کردهاند که نمیتوان برای آن تصوری قائل بود. ولی با وجود این ما نمیخواهیم این موضوع را قبول کنیم و همچنان علاقهمندیم که داستانهای آرمانی دهه شصت را تعریف کنیم. در واقع یکی از دلایل قطع ارتباط نسل جدید با ما نیز این بوده که قصههای آنها را نمیگوییم.
کارگردان فیلم «کشتارگاه» در گفتوگو با ایلنا
درباره فیلم جدیدش و سوژههای تازه سینما صحبت کرد.
درتبعیدِ کرونا
جواد طوسی
منتقد سینما
در این روزهای دلمرده و بیرونق کرونایی هر موقع از جلوی سینماهای بسته شهر میگذرم، داغ دلم تازه میشود. فضای سوت و کور حاکم بر سینماهای آزادی، آفریقا، استقلال، قدس، فلسطین، عصر جدید، سپیده، بهمن و مرکزی را با جنب و جوشی که زمانی در سینماهای شهر فرنگ، شهر قصه، امپایر، پولیدور، گلدن سیتی، تخت جمشید، دیانا، کاپری و سانترال در اواخر دهه ۴۰ و دهه ۵۰ به چشم میخورد مقایسه میکنم، خودم را محکوم به تبعیدی ناخواسته میبینم. دریچه ذهنم را میگشایم و گذشتههای دور از جلو چشمانم رژه میروند: سینما شهر فرنگ و سالن لبریز از جمعیت که به مک مورفی کله شق «دیوانهای از قفس پرید» میلوش فورمن دل میسپارد و از آنارشیسم عیان او در مواجهه با نظم ظاهری و استبداد فردی پرستار راچد به وجد میآید و زمانی دیگر چه حالی میکند با فانتزی و تخیل و بازی با زمان در «جنگ ستارگان» جرج لوکاس. سینمای دنجِ شهر قصه در جوار سینما شهر فرنگ و حسی رقت انگیز نسبت به دو انسان تنها و وامانده در «مترسک» جری شاتسبرگ و یک دنیای مالیخولیایی و افسانهای وسوررئال گونه در «ساتیریکون» فلینی. سینما آتلانتیک و پرده عریض سینه راما و «چگونه غرب تسخیر شد» و تصویری دلنشین از ژول وِرن در «نوری بر فراز هفت دریا» و... «۲۰۰۱ اُدیسه فضایی» و همراهی با فیلمهایی شخصیتر و متفاوت تری چون «کابوی نیمه شب» و «اولین شب آرامش». عیش و سرخوشیمان در حلقه رفاقت با بازی جک پات و چند پارت بیلیارد در باشگاه آتلانتیک کامل میشد. سینما امپایر ومحشور شدن با تراویس بیکل فیلم «راننده تاکسی» اسکورسیزی بهعنوان «مرد تنهای خدا» که میخواهد شهر را از هرچه کثافت پاک کند. سینماهای پولیدور، پارامونت، رادیوسیتی وسینه موند و ۱۲ روز طلایی در «جشنواره جهانی فیلم تهران». تنها صف طویلی که در کانون عشق و شور و هیاهو خاطره ساز میشد: «نگهبان شب»، «جاگرنات»، «جن گیر»، «والنتینو»، «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند»، «طالع نحس»، «آخرین موج»، «آن سوی نیک و بد»، «گمگشته»، «خاطرات سالهای خاکستر»، «عروج»، «صحرای تاتارها»، «راکی»، «بورژوازی کوچک کوچک»، «زاردوز»، «درسواوزالا» و... مروری سرخوشانه بر فیلمهای چارلی چاپلین، جان فورد، ویلیام وایلر، فدریکو فلینی، کینگ ویدور، باسترکیتون، هری لنگدون و... یک دنیای غریب و جادویی متنوع، دلواپسی و لحظه شماری برای رسیدن به جلوی گیشه و جواز عبوری که برایمان همچون فتح قلهای بود.
جدا از هیاهوی همه ساله جشنواره، سینما پارامونت برایم یادآور «این گروه خشن» سام پکین پا و آن صدای جادویی استریوفونیک ۶ باندی و موسیقی شنیدنی و تهییجکننده جری فیلدینگ همراه با حضور مرگ آگاهانه پایک وهمراهانش درحوزه استحفاظی ماپاچه است. تبدیل شدنِ سینما سینه موند به یک پاتوق هفتگی شبانه با نمایش فیلمهای منتخب «سینمای آزاد» همچون «دایره سرخ» ژان پی یر ملولی، «آلفاویل» ژان لوک گودار، «غریبه ومه» بهرام بیضایی و... چه حالی داشت. آن سوتر سینما گلدن سیتی را هنوز با «آرابسک» استانلی دانن و «پاپیون» فرانکلین شافنر به یاد میآورم و سینمای تخت جمشید را با نمایش فیلمهای تکراری خارجی که یکی از پرخاطره ترینشان «تقلید زندگی» داگلاس سیرک بود.
این فقط گوشهای از خاطرات تنیده شده در شهر خاکستری ما بود. سهم بسیار لاله زار و اسلامبول و دیگر معابد جادویی مدفون شده در جایجای این شهر غبار گرفته بماند. حالا با چنین پسزمینه ذهنی عمیق و ریشه دار و باشکوه، کنارآمدن با اکران مهجور و بیمناسک آنلاین از طریق صفحه کوچک موبایل درخلوت و تنهایی به عذابی اَلیم میماند. انگار باید باورمان شود که این دوران، دیگر دوران ما نیست.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#ازدواج_اجباری
ســـــــردبیر نشـــــریه سراج پیشــــــــــنهاد داده طرحی به مجلس ارائه شود که براساس آن سن ازدواج از ۱۷ تا ۲۸ سال باشد و پس از آن اگر کسی ازدواج نکرد با او برخورد شده و با جریمه و کم شدن حقوق مجازات شود. متن پیشنهاد حجتالاسلام ادریسی در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخید و کاربران شوخی و جدی دربارهاش مینوشتند: «جوون بالای ۲۸ سال اگه تو این کشور درآمد پایدار و ثابت داشت، منتظر نمیموند که شما بیایید به اسم ازدواج اجباری و با یه طرح عجیب برای ۲۵درصدش نقشه بکشید، خودش اقدام میکرد.»، «برای چی از ایران رفتی!؟ +سال دیگه ۲۸ سالم میشد...»، «من رفتم درباره این ازدواج اجباری تحقیق کردم. یکی یه مقاله نوشته و پیشنهاد داده همچین اتفاقی بیفته که کارهای هم نیست. اصلاً جدی نیست نه قراره قانون بشه و هیچ چیز دیگهای. خونسردیتونو حفظ کنید»، «اونایی که ۲۸ سال رو رد کنن بهشون خلافی میخوره یا اضافه ازدواج، باید چند تا ازدواج بیشتر کنن»،«من یک سال و یک ماه و دوازده روز خلافی دارم»، «کاش حالا که شما رو میخوان جریمه کنن، به ما متأهلها یه میلیارد جایزه بدن»، «خوبه که علاوه بر طرح ازدواج اجباری، طرح شغل اجباری و مسکن اجباری رو هم برای خودتون تصویب کنید که اگر کسی تا سن ۲۸ سالگی به اینها نرسید، ماهانه یکربع از حقوق همه نمایندگان مجلس برای تأمین بودجه این طرحها کسر شود.»، «عجیبه که توی امری که خدا اختیار گذاشته اینا میخوان اجبار بذارن»، «یکی از مواد اعلامیه ازدواج اجباری اینه که، گفتن اگه فرد بعد ۲۸ سالگی ازدواج نکنه از حقوقش کم میکنیم. مسئول عزیز ما کاری نداریم که شما بخوای حقوق ما رو کم کنی. یکی از دلایل عدم ازدواج همین نداشتن کار هستش. کاش اشتغال جوانان رو اولویت قرار بدید»، «فک کنم تنها کسی که از طرح ازدواج اجباری خوشحال شد مامان منه میگه چجوریه؟ کجا انجام میشه؟ فردا ۸ صبح میره منو معرفی میکنه»، «اگه این طرح ازدواج اجباری تصویب بشه شاهد حضور گشت ازدواج تو خیابونا میشیم مثلاً میگن کارت ملیت رو ببینم عههه بالای ۲۸ باید ببریمت. فک کن به جرم مجرد بودن میگیرنت میبرنت با یکی به زور عقدت میکنن. خدایا این خوشیا رو از ما نگیر.»
دادگاه فیلترکننده تلگرام
برگزاری دادگاه اکبر طبری و بیژن قاسمزاده از قضات قوه قضائیه به جرم فساد مالی بازتاب زیادی داشت. رقم بالای رشوههای دریافتی مسألهای بود که مورد توجه کاربران قرار گرفت. البته اینکه قاسمزاده دستور فیلتر شدن تلگرام را داده بود باعث شد بیشتر هم به این دادگاه و جریاناتش بپردازند: «آقای اکبر طبری از اَبر بدهکار بانکی یه برج ناقابل تو کامرانیه شیتیل گرفته. خدا رو شکر که حق مسکنمون از صدهزار تومن شد سیصدهزار تومن.»، «بزرگترین جرم اکبر طبری این ویلای 420 میلیاردی یا پولهای نقدی که رشوه گرفته و پروندههایی که از رسیدگی خارج کرده نیست، بزرگترین جنایت این آدم ناامید کردن مردم از اجرای عدالت در نظام اسلامیه که بابت این جرم باید دهها بار اعدام بشه...»، «چرا برای بیژن قاسمنژاد اینقدر فیلتر تلگرام مهم شد؟ و برخی کارشناسان اصولگرا در نفی تلگرام قلمفرسایی کردند؟ چون با فیلتر تلگرام تونستند حواس ما، شما و آنها را از پروژه اصلی جناب اکبر طبری پرت کنند»، «علت ظهور اکبر طبریها چیست؟ تا زمانی که نظارت شدید انتظامى بر عملکرد قضات و دفاتر دادگاهها اعمال نشه ما شاهد ظهور چنین پدیدههایی خواهیم بود.»، «نمیدونم چه حکمی صادر میشه و اطلاعاتی هم ندارم ولی از دیدن این دو نفر در اینجا بسیار خوشحال و راضی شدم. «چه اشتهایی داشتی که 42 میلیارد تومان فقط تو یه فقره رشوه گرفتی و بازم سیر نشدی؟»، «فیلتر ماسک را تحمل نمیکند اما فیلتر تلگرام را بر ۴۰ میلیون کاربر تحمیل کرد!»، «این همون قاضیای هستش که تلگرام رو فیلتر کرد و الان خودش داره واسه اتهامات مالی محاکمه میشه. حالا کاری به ایناش ندارم، فیلتر ماسکشو چرا برداشته؟!»، «آقا سؤال، این آقای قاضی که تلگرام رو فیلتر کرد و الان متهمه، چرا اینقدر شیک و اتو کشیده رفته دادگاه؟ مگه زندان نبوده؟»، «این عکس از بسیاری جهات نمادین است. ماسکها. لباس دالتونی طبری. کتشلوار قاسمزاده. آن مردان ایستاده. بطریهای آبمعدنی. ساعت دیواری. صندلیهای قرمز خالی. و از همه مهمتر قاسمزاده که فیلتر ماسکش را کنده است»، «دارن فیلترکننده رو فیلتر میکنن»، «من جای سانسورچی بودم و ادعا داشتم که نمیخوام تلگرام فیلتر باشه، الان بازش میکردم و میگفتم بازپرسی که دستورش رو داده بوده دستگیر شده و منتظر دستور جدیدم. من جای سانسورچی بودم اصولاً با حکم یه بازپرس قبول نمیکردم تلگرام رو فیلتر کنم و بههمین خاطرهاست که من جای سانسورچی نیستم.»
به بهانه درگذشت «محمود علمی» ناشر پیشکسوت
در تلاش بود از تحولات زمانه باز نماند
محمود آموزگار
نویسنده و ناشر
شادروان محمود علمی از ادامه دهندگان نسلی بود که از دوره قاجار بنای کتابفروشی و کمی بعدتر هم نشر را در کشورمان گذاشتند. نسلی که آغازگرانشان به دوره نخست مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی بازمیگردد؛ این افراد همانهایی بودند که تعدادی از آنان قانون نحوه تشکیل مجلس شورای ملی و چگونگی انتخاب شدن و انتخاب کردن را تصویب کردند.
در آن قانون آمده بود که انتخاب شوندگان باید از میان 6 طبقه باشند، از جمله آنان میتوان به روحانیت و اصناف مختلف اشاره کرد و از میان اصناف «میرزا محمود کتابفروش خوانساری»، بعد از حضور در انتخابات بهعنوان نماینده در مجلس ملی شرکت یافت.
راهیابی میرزا محمود به این مجلس منجر به آن شد که بسیاری از همشهریان خوانساریاش به تهران آمده و همچون او به فعالیتهای مرتبط با نشر قدم بگذارند. افرادی که از جمله آنان میتوان به «میرزای علی اکبرخان کتابفروش خوانساری» اشاره کرد. اما فعالیت خانواده علمی به شرکتی بازمی گردد که «حاج محمداسماعیل علمی» دست به ثبت آن زد و همراه با فرزندانش کار نشر را آغاز کرد.
بعدها، محمود علمی هم از همین خانواده وارد عرصه کتابفروشی و نشر شد. او ادامه دهنده گام مؤثری است که خوانساریها به تبعیت از میرزا محمود در این عرصه گذاشت، نهالی که به همت نسل نخست خوانساریها گذاشته شد که از نسل اولیهای آنان میتوان به خانوادههای بخشیها و میرباقریها اشاره کرد که علمیها از شاخصترین آنان به شمار میآیند. نکته جالب توجه درباره بانیهای اولی کار نشر میان خوانساریها در این است کار آنان با فروش کتاب در کنار تجارتی که آن را دنبال میکردند شروع شد. کمی بعد کتابفروشی تبدیل به حرفهای مستقل شد و مدتی که گذشت همینها کار نشر کتاب را هم دنبال کردند. اما بازگردیم به شادروان علمی، او را میتوان ناشری دانست که تنها به کار نشر اشتغال نداشت و خودش هم اهل فضل و کتاب بود و با نام مستعار«م.درویش» شعر میگفت و... شادروان علمی سال 1340 نشر بدرقه جاویدان را دایر کرد و تمرکز نشر خود را بر آثار ادبی کلاسیک گذاشت؛ حتی در خاطرم هست که اوایل دهه نود بهدنبال اختلافی که با وارثان استاد «بدیع الزمان فروزانفر» پیدا کرد مراجعهای به اتحادیه ناشران داشت. گویا از سالها قبل تصحیحی که نیکلسون از مثنوی انجام داده بوده را با مقدمهای از استاد فروزانفر منتشر میکرده تا اینکه وارثان استاد «فروزانفر» علیه مؤسسه نشر او شکایت میکنند و دادگاه هم رقمی بالا را در نظر میگیرد و این در حالی است که او معتقد بوده برای مقدمهای که نهایت 10 صفحه بیشتر نیست این مبلغ متعارفی نیست. حالا دقیق به خاطرم نیست آن مقدمه در حکم اثری تألیفی بوده یا مطلبی که استاد درباره نسخه مذکور نوشته و در نشریات منتشر شده بوده است. با این حال در خاطرم هست که زنده یاد علمی به اتحادیه مراجعه کرد و قرار شد کمیسیون حل اختلاف اتحادیه ناشران بهعنوان حکم میان وارثان استاد فروزانفر رأی بدهد. هر دو طرف ماجرا پذیرفتند و شادروان علمی هم در نهایت مبلغی که اتحادیه در نظر گرفت را پذیرفت و ماجرا ختم به خیر شد. او را میتوان از جمله افرادی دانست که عمر خود را بر سر نشر گذاشتند؛ باوجود برخورداری از سن و سالی بالا، اما همواره در تلاش بود تا همگام با تحولات نشر کشورمان پیش برود؛ مسألهای که به آن هم در حوزه کتابفروشی و هم کار انتشار توجه بسیاری داشت. امیدوارم نشرمان همواره شاهد ورود چنین افرادی به حوزه کتاب و فعالیت جدی آنان باشد.
کتابخواندم و مرور کردم
اتابک نادری
بازیگر
این مدت اخیر که بنا به اجبار فعالیتهای ما در تئاتر تعطیل شده بود و ناچار به خانهنشینی بودیم سعی کردم کارهای عقبافتاده، علیالخصوص کتابهایی که مشغلههای همیشگی نمیگذاشت تمامشان کنم را سر و سامانی بدهم و به کارهای عقب افتاده دیگرم هم بپردازم. از همه مهمتر فرصت مناسبی فراهم شد که کتاب «تاریخ هجده ساله آذربایجان» را بالاخره تمام کنم. این کتاب واقعاً کتاب بسیار ارزشمندی است و به علاقهمندان تاریخ پیشنهاد میکنم این کتاب را حتماً بخوانند. از طرف دیگر با دوستانی همفکری و مشورتهایی داشتیم تا یک سری طرحها و فیلمنامههایی که برای سریال تلویزیونی داشتیم را پیش ببریم و درباره چگونگی تولیدشان به نتایجی برسیم. یکسری طرح و فیلمنامه هم داشتم که تا امروز نشده بود به آنها نگاه جدی داشته باشم و این فرصت بستری فراهم کرد تا از کمد بیرونشان بیاورم و بخوانم. از آخرین کارهای من هم که پخش شد میتوان به سریال بچه مهندس 3 اشاره کرد که بهتازگی پخش آن از تلویزیون به اتمام رسید. به هر صورت امیدواری ما این روزها بازگشایی دوباره سالنهای نمایش است که آنطور که توافق شده قرار است از اواخر همین ماه اتفاق بیفتد. از طرفی امیدوارم دولت با کمک به گروههایی که قرار است اجراهای خود را با نصف ظرفیت روی صحنه ببرند، به آنها امید و انگیزه بدهد؛ مخصوصاً گروههایی که در سالنهای کوچک اجرا دارند و دولتمردان فرهنگی میتوانند با پرداخت یارانه و خرید بلیتها کمک شایانی به آنها کنند و معتقدم این میتواند مهمترین کمک دولت به تئاتر باشد. مخصوصاً نباید تماشاخانههای خصوصی را که این مدت بسیار متضرر شدند را از خاطر ببریم و همه تلاشها را به کار بگیریم تا آنها بتوانند دوباره روی پا بایستند.
به نام تاریخ
19 خرداد
در هشتاد و یکمین روز از سال 99 باید تولد بسیاری از هنرمندان را تبریک بگوییم. البته هم هنرمندان داخلی هم هنرمندان خارجی.
تولدها
کامبیز روشن روان: آهنگساز برجسته کشورمان که موسیقیاش را در فیلمهایی مانند «گلهای داوودی»، «پرنده کوچک خوشبختی»، «همسر» و سریالهای «امیرکبیر»، «وزیر مختار» و «ایراندخت» شنیده اید امروز هفتاد و یک ساله میشود. او دکترای آهنگسازی از دانشگاه امریکایی هاوایی دارد و هم به موسیقی کلاسیک مسلط است هم به موسیقی مدرن. فلوت، پیانو، سنتور و تنبک سازهایی است که روشن روان مینوازد.
امین حیایی: بازیگر شوخ و پرانرژی سینما و تلویزیون امروز 50 ساله میشود. عددی که برای امین حیایی به نظر عجیب میرسد. حیایی را با نقشهای طنز و فیگورهایش میشناسند اما او برای فیلمهای «شعلهور» و «شب» برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد.
روبرت شومان: امروز تولد یکی از آهنگسازان مشهور جهان است. روبرت شومان آلمانی نوازنده پیانو و آهنگساز آلمانی بود که در قرن 19 زندگی میکرد. شومان سال 1810 متولد شد و از او آثاری چون اپرای گنوا و آثاری برای پیانو و ارکستر به جا مانده است.
توماسو آلبینونی: ایتالیاییها امروز را روز تولد یکی از مشهورترین آهنگسازان کشورشان در عصر باروک میدانند. او را بیشتر بهعنوان آهنگساز اپرا میشناختند اما قطعه «آداجو در سل مینور» که گفته میشود ساخته اوست بیش از همه آثارش مشهور است و بارها اجرا شده است.
مارگریت یورسنار: شاعر و نویسنده فرانسوی اگر هنوز زنده بود امروز 117 ساله میشد. او نخستین زنی بود که پس از تأسیس فرهنگستان فرانسه عضو آن شد و رمان «خاطرات آدرین» او در فرانسه و جهان شهرت دارد. نمایشنامههایی چون «الکترا» و «افسانه آلکستیس» هم از او به جا ماندهاند.
رابرت تیلور بازیگر امریکایی فیلمهای «کجا میروی؟»، «کمیل» و «ترانه 1963 برادوی» هم امروز متولد شده است. البته در سال 1911.
درگذشتها
عباس اذکایی: دستیار تولید و تهیه سینمای ایران که نامش را در تیتراژ فیلمهایی چون «مهر مادری»، «آژانس شیشه ای» و «روبان قرمز» دیده بودیم سال 93 و در چنین روزی درگذشت. اذکایی پشت صحنه فیلم «روبان قرمز» دچار حادثه شده بود و پس از آن بهدلیل ضایعه نخاعی قادر به حرکت نبود.
عکس نوشت
آبان ماه سال ۹۸ شهر سنندج بهعنوان شهر خلاق موسیقی در فهرست یونسکو ثبت جهانی شد. به همین مناسبت دیوارهای بعضی خیابانهای این شهر با نشانههای موسیقی رنگ آمیزی شدهاند.
دراین دیوارنگاریها ازآلات موسیقی مانند دف، کمانچه، دیوان، شمشال، سُرنا و نت موسیقی استفاده شده است تا اهمیت ثبت نام این شهر در فهرست یونسکو به مردم یادآوری شود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
قصههای نسل جدید را نمیگوییم
-
درتبعیدِ کرونا
-
شهروند مجـــازی
-
در تلاش بود از تحولات زمانه باز نماند
-
کتابخواندم و مرور کردم
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین